ا
این حق آسمان است که می رود بالاتر
کجای جهان این گونه است آخر
که چون از خواب برمی خیزی می گویی
گور مرا نشان دهید
یا فکر می کنید می شود بدون هیچ تشویشی
بر پل ها قدم زنان پرندگان را دید
از من که گذشته دیگر
اما این جا چقدر ساده پای می نهند
به حرف ساعت ها و روزهایشان
هیچ کس انگار مخاطب هیچ کس نیست
و تازه تعجب می کنند
وقتی شاعری می گوید
تنها سیب نیست که دو نیمه یگانه است
که گاه نیز یک جان در دو سوی رود تقسیم می شود
چون شمعی که سبز می شود میان آیینه.
هرمز علیپور
:: موضوعات مرتبط:
اشعار شاعران ,
,
:: برچسبها:
هرمز علی پور ,